سلام من اناهيدم واميدوارم هميشه در وبلاگ من شادي و خنده باشد.نظر يادتون نره و تبليغات روهم ببينيد چيز هاي جالبي با طبقه بندي قيمت ها و قيمت هاي مناسب و كيفيييييييييييييت بالا حتما سر بزنيد ضرر نداره منونم از نظرات و حسن سليقتون براي اومدن به وبلاگم و ديدن تبليغات.دوست دار شما اناهيد.بوسسسس براي همه ي اونايي كه تبليغاتو نميخرن فقط ميبينند و يه بوس گنده تر براي اونايي كه خريد ميكنن.بوووووووووووووووس.دوستان لطفا به وبلاگ امتياز بديد تادر مسابقاط رتبه كسب كنيم با تشكر مديريت وبلاگ.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بياحالشوببر
و آدرس
بياخوشباشيم.LoxB
log.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
شنبه:همون لحظهکه وارد دانشکده شدم متوجه نگاه سنگینش شدم. هرکجا می رفتم اونو می دیدم. یکبار کهاز جلوی هم دراومدیم نزدیک بود به هم بخوریم صداشو نازک کردو گفت: ببخشید
منکه میدونم منظورش چی بود. تازه ساعت 5/9 هم که داشتم بورد رو میخوندم اومد پشت سرمشروع به خوندن بورد کرد.آره دقیقا می دونم منظورش چیه. اون میخواد زن منبشه
بچه ها میگفتن اسمش مریمه. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیمگرفتم باهاش ازدواج کنم
یکشنبه:امروز ساعت 9 به دانشکده رفتم. موقع رفتن توسرویس یه خانومی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن ومی خندیدن. تازه به من گفتببخشید آقا میشه شیشه پنجرتونو ببندین. من که میدونم منظورش چی بود. اسمش رومیدونستم اسمش نرگسه
مثل روز معلوم بود که با این خنده هاش میخواد دل منونرم کنه که بگیرمش. راستیتش منم از اون بدم نمیاد. از خدا پنهون نیست از شما چهپنهون تصمیم گرفتم با نرگس هم ازدواج کنم
دوشنبه:امروز به محض اینکه وارددانشکده شدم سر کلاس رفتم. بعد از کلاس مینا یکی از همکلاسیهام جزوه منو ازمخواست.من که میدونم منظورش چی بود.حتما مینا هم علاقه داره با من ازدواج کنه. راستیتش منم ازش بدم نمی آد. از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم بامینا هم ازدواج کنم
سه شنبه:امروز اصلا روز خوبی نبود. نه از مریم خبری بودنه از نرگس نه از مینا. فقط یکی ازم پرسید آقا ببخشید امور دانشجویی کجاست؟ من کهمیدونستم منظورش چی بود. ولی تصمیم نگرفتم باهاش ازدواج کنم چون کیفش آبی بوداحتمالا استقلالیه
وقتی جریان رو به دوستم گفتم به من گفت: ای بابا ! بدبختمنظوری نداشته. ولی من میدونم رفیقم به ارتباط بالای من با دخترا حسودیش میشه حالابه کوری چشم دوستم هم که شده هجور شده با این یکی هم ازدواجمیکنم
چهارشنبه:امروز وقتی داشتم وارد سلف می شدم یک مرتبه متوجه شدم که ازدانشگاه آزاد ساوره به دانشگاه ما اردو اومدند. یکی از دخترای اردو از من پرسیدببخشسد آقا! دانشکده پرستاری کجاست؟ من که می دونستم منظورش چیه. اما تو کار درستیخودم موندم که چطوراین دختر ساوجی هم منو شناخته و به من علاقه پیدا کرده. حیف اسمشرو نفهمیدم. راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون تصمیم گرفتم هرطور شدهپیداش کنم و باهاش ازدواج کنم. طفلکی گناه داره از عشق من پیر میشه
پنجشنبه:یکی از دوستای هم دانشکده ایم به نام احمد منو به تریا دعوت کرد. من کهمیدونستم منظورش از این نوشابه خریدن چیه. میخوا د که من بی خیال مینا بشم. راستیتشاز خدا پنهون نیست از شما چه پنهون عمرا قبول کنم
جمعه:امروز صبح در خوابشیرینی بودم که داشتم خواب عروسی بزرگ خودم رو می دیدم. اجب شکوه و عظمتی بود داشتمانگشتم رو توی کاسه عسل فرو میکردم که... مادرم یکهو از خواب بیدارم کرد و گفت کهبرم چند تا نون بگیرم. وقتی تو صف نانوایی بودم دختر خانومی ازمن پرسید ببخشید آقاصف پنج تایی ها کدومه؟
من که میدونم منظورشچی بود اما عمرا اگه باهاشازدواج کنم
راستش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون من از دختری که بهنانوایی بیاد زیاد خوشم نمی آد
شنبه:امروز صبح زود از خواب بیدار شدم صبحانهرا خوردم واومدم که راه بیفتم که مادرم گفت: نمی خواد بری دانشگاه. امروز نوار مغزتآماده است برو از بیمارستان بگیر. راستیتش از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون مردممیگن من مشکل روانی دارم
وقتی به بیمارستان رسیدم از خانوم مسئول آزمایشگاهجواب نوار مغزم رو خواستم. به من گفت آقا لطفا چند دقیقه صبر کنید. من که میدونستممنظورش چی بود